عصر دیروز (شنبه) رسانهها خبر دادند که اسحاق جهانگیری معاون اول رییس جمهور در حکمی رستم قاسمی را به عنوان مشاور خود منصوب کرده است. این حکم در نگاه اول تعجب ناظران و اهالی رسانه را برانگیخت. چرا در میان این همه گزینه، جهانگیری برای رستم قاسمی حکم زده است؟
اسحاق جهانگیری وزیر صنایع و معادن دولت خاتمی و استاندار اصفهان در دولت هاشمی بوده است، او از جمله اصلاح طلبانی است که در دایره کارگزاران تقسیم بندی می شود. شاید از جمله سیاسیترین و اصلاحطلبترین مردان روحانی همین جهانگیری باشد چه که اغلب مواضع وی پس از تصدی پست معاون اولی سیاسی و اصلاح طلبانه بوده است از سوی دیگر شنیده شده که واسطه ورود اصلاح طلبان تندرو از جمله استانداران خاتمی به دولت اعتدال، معاون اول دولت یازدهم بوده است. آقای جهانگیری در کمتر سخنرانی است که گریزی به دو دولت گذشته نزند. او تا کنون نه تنها جمله ای در تایید دولت قبل نگفته بلکه تصویری سیاه از دولت نهم و دهم به مخاطبانش ارائه می دهد تا جایی که اندکی پس از انتصابش در سخنانی به کنایه دولت قبلی را ضدعدالت ترین دولت و دارای بیشترین فساد اعلام میکند.
سابقه رستم قاسمی هم معلوم است. او وزیر همان دولتی است که جهانگیری درباره اش گفته اصلا مدیری در دولت احمدینژاد وجود نداشت که ضعف مدیریتی وجود داشته باشد! (19 مرداد در گفتگو با روز نو) ضمن اینکه قاسمی تا پیش از ورود به دولت عضو سپاه پاسداران بوده است. اصلاح طلبان همواره منتقد و مخالف ورود نظامیان به سیاست و اقتصاد بوده و بخاطر ورود چند تن از اعضای سپاه به دولت احمدی نژاد، این دولت را به نظامی گری متهم می کردند. قاسمی به رغم فشارها حاضر نشد از بیژن زنگنه برای کسب رای اعتماد از خانه ملت حتی در قبال وعده و وعیدها حمایت کند.
بر همگان واضح است که فاصله مشی فکری ارزشگرایانه رستم قاسمی تا خط فکری اسحاق جهانگیری به اندازه کافی زیاد است که نشود ادعا کرد این حکم بر اساس نگاه فراجناحی! دولت فعلی بوده است. درو کردن مدیران گذشته و رد کردن بسیاری از مدیران لایق کابینه قبل و برچسبزنی به آنان از سوی آقای جهانگیری و رفقایش این گزاره را کاملا رد می کند.
حالا چه شده است که رییس ناکام ستاد هاشمی رفسنجانی در انتخابات یازدهم و معاون اول دولت تدبیر و امید، دست به دامن رستم دولت احمدی نژاد شده و 100 روز پس از آغاز به کار دولت از او کمک خواسته است؟
به نظر می رسد که آقای جهانگیری پس از جلوس بر کرسی معاون اولی با واقعیتها مواجه شده و ترجیح داده تا عملگرایانه به پیش رود. او خوب می داند که شعاردادن و بد و بیراه گفتن به قبلی ها تاریخ مصرف اندکی دارد و مردم از وی و همکارانش انتظار دارند که وعده های دولت تدبیر و امید را تحقق ببخشند. حالا دیگر دریافت ماهانه یارانه نه خواست مردم بلکه حق طبیعی آنان است، حقی که گویا احقاقش برای دولتمردان سخت و سختتر شده است. شاید آقای جهانگیری هنوز هم در مقابل رسانه ها و در تریبون های رسمی، دولت قبل را منکر شود اما در عالم واقعیت نمی تواند هنر دولت گذشته در تامین ماهانه مبلغ 3500 میلیارد تومانی یارانه ها را منکر شود. او اکنون خوب می داند که رستم قاسمی و امثال او بودند که نگذاشتند خلف وعده ای در واریزشدن یارانه ها رخ دهد. او بخوبی از نقش رستم قاسمی در دور زدن تحریم ها و جابجایی ها آگاه است و می داند که کلید اصلی همان «رستم پاسدار» است و هم می داند که دلخوش کردن به ژنو 1 و 2 و 3 و 4 و... کاری عبث است و آبی از آن گرم نخواهد شد، او سخنان ظریف را شنیده است. معاون اول کابینه تدبیر پس از سه ماه متوجه شده است که ژنرال های پیر دولت فعلی اگرچه سوابق و ادعاهای زیادی دارند، اما در عرصه عمل دستشان خالی است و برای فرار از پاسخگویی چاره ای جز بهانه کردن تحریم ها و متهم کردن گذشتگان ندارند.
درباره رستم این مرد کمحرف اما پرکار کابینه دهم سخن زیاد گفته شده تا جایی که او را مرد فروش نفت و دور زدن تحریم ها و یکی از عوامل اصلی تامین ارز کشور در دولت قبل بویژه در بخش یارانه ها و... می دانند. حالا معاون اصلاح طلب دولت روحانی دست یاری به سوی رستمِ دولت احمدی نژاد -البته از روی ناچاری- دراز کرده تا شاید بتواند دولت تدبیر و امید را از گردنه مشکلات و توقعات عبور دهد و از مرد ضد تحریم دولت دهم، فن دور زدن تحریم در دولت یازدهم را بیاموزد چه که رستم قاسمی بر خلاف جایگزینش و سایر وزرای روحانی با شنیدن نام تحریم، بست نمی نشیند و زانوی نمی توانیم بغل نمی گیرد. او آمده تا شیخ حسن روحانی که بعد از چند ماه چرخش اصلاح طلبانه بی حاصل، حالا با تکیه به اصولیها بتواند به به سفر استانی برود، کلنگی بزند بدست گیرد و یا قیچی افتتاح را بدست گیرد.
اکنون ماه عسل دولت یازدهم به پایان رسیده و مردم منتظر وعده های صدروزه و گزارش صد روزه هستند. آیا رستم قاسمی می تواند کاری کند که دولت راستگویان، صادقانه به مردم گزارش دهد؟ آیا رستم دولت احمدی نژاد ناجی دولت روحانی خواهد بود و خواهد توانست تدبیری برای بلاتکلیفی دولت تدبیر و امید بیندیشد؟ آیا حکم اسحاق برای رستم به معنای پذیرش روش های گذشته و ترجمان مقاومت مدبرانه با «نگاه به درون» است و آیا حکم رستم پایانی بر بهانهجوییها و اتمام خانه نشینی کاربلدها و شروعی برای اعتدالورزی خواهد بود؟